شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۷: در آینهٔ عالم تمثال جمال اوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در هر چه نظر کردیم نقشی ز خیال اوست در آینهٔ عالم تمثال جمال اوست گر آب حیات ماست در چشمهٔ حیوان است می نوش که نوشت باد ، کان عین زلال اوست هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست ناقص نبود حاشا کامل به کمال اوست با ذات غنی او عالم همه درویشند سلطان و گدا یکسان ، جائی که جلال اوست دل رفت سوی دریا ما در پی دل رفتیم از عقل مجو ما را بیرون ز خیال اوست این مجلس رندان است ما عاشق سرمستیم مخمور نمی گنجد اینجا چه مجال اوست گر ساقی سرمستان جامی دهدت بستان زیرا که می سید از کسب حلال اوست شاه نعمت الله