شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۳: رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میر میخانهٔ ما سید سرمستان است رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است نور چشم است و به نورش همه را می بینم آفتابی است که در دور قمر تابان است چشم ما روشنی از نور جمالش دارد تو مپندار که او از نظرم پنهان است گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او بخر ای جان عزیزم که نگو ارزان است گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش زانکه گنجینهٔ او کنج دل ویران است دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم من دوا را چه کنم درد دلم درمان است رند مستی به تو گر روی نماید روزی نعمت الله طلب از وی که مرا جانان است شاه نعمت الله