شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۷: این گوهر عشقست بگفتن نتوان سفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راز دل عشاق به هر کس نتوان گفت این گوهر عشقست بگفتن نتوان سفت در صومعه یک دم نتوانیم نشستن بر خاک در میکده صد سال توان خفت مردانه قدم بر سر مستی بنهادیم به زین لگدی بر سر هستی نتوان کُفت گر دست دهد دولت جاوید بیابیم حاشا که خودی از ره توحید توان رفت گفتم سر زلفش که مگر مشک خطائی پیچید به خود زین سخن و نیک برآشفت جامیست پر از باده و ما مست و خرابیم هرگز نبرد زاهد مخمور ز ما مُفت بشنو سخنی سید ما گر سر وقتست خود خوشتر ازین قول که گفت است و توان گفت شاه نعمت الله