شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۸: عشق شاه است و این رئیس گداست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عقل گرچه رئیس این دل ماست عشق شاه است و این رئیس گداست عشق بر تخت دل نشسته به ذوق این چنین پادشاه و تخت کجاست جسم و جان هرچه هست آن ویست ملک الملک و مالک دو سراست بحر و موج و حباب و جو آبند لاجرم هر چه باشد آن از ماست بر سر کوی او کسی بنشست که چو ما از سر همه برخاست آفتابست و ماه خوانندش نور چشمست و در نظر پیداست عشق بالاش در بلام انداخت خوش بلائی بود کزان بالاست هر که سودای زلف او دارد سر او هم چو دیگ پر سوداست نعمت الله برای اهل دلان مجلس عاشقانه ای آراست شاه نعمت الله