شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۱: درد با بی درد خود گفتن خطاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد با همدرد اگر گوئی رواست درد با بی درد خود گفتن خطاست دردمندانیم و دُردی می خوریم دردمندی همچو ما دیگر کجاست دُرد دردش نوش کن گر عاشقی زانکه دُرد درد او ما را دواست در نظر داریم بحر بیکران آبروی ما همه از عین ماست عشق در دور است و ما همراه او سیر ما بی ابتدا و انتهاست جمله موجودیم از جود وجود هرچه بود و هست نور کبریاست هیچ شیئی بی نعمت الله هست نیست هرچه هست و بود و باشد از خداست شاه نعمت الله