شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹: جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما چشم صورت بین ببند و دیدهٔ معنی گشا تا ببینی بر سریر ملک دل سلطان ما گر گدای عشق باشی پادشاه عالمی حکم تو گردد روان گر می بری فرمان ما از نم چشم و غم دل نُقل و باده می خوریم الصلا گر عاشقی نزلی بخور از خوان ما حال ما پیدا شود بر ساکنان صومعه گر جمال خود نماید شاهد پنهان ما همدم جامیم ساقی را حریف سرخوشیم ذوق اگر داری طلب کن خدمت رندان ما مجلس عشقست و سید عاشق و معشوق او این چنین بزمی بیابی گر شوی مهمان ما شاه نعمت الله