شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶: دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او همدم زنده دلان شو تا بدانی جان ما خانه خالی کرده ایم و خوش نشسته بر درش غیر او را نیست بارش در سرابستان ما جان ما آئینه دار حضرت جانان بود عشق او گنجی است در کنج دل ویران ما غرق دریائیم و خوش خوش دست و پائی می زنیم ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما خون دل در جام دیده پیش مردم می نهیم در خیال آنکه بنشیند دمی بر خوان ما نعمت دنیی و عقبی آن تو ای نازنین ما از آن نعمت الله ، نعمت الله آن ما شاه نعمت الله