شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱: مرا دلیست کا او را نه انتهاست و نه غایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا دلیست کا او را نه انتهاست و نه غایت نهایت همه دلها به پیش دوست هدایت چو برزخی که بود در میان ظاهر و باطن میان ختم نبوت فتاده است ولایت ازوست بر همه جانها فروغ تاب تجلی ازوست بر همه دلها ظهور نور هدایت روان او ز تصور گذشته است و تفکر عیان او ز خبر وارهیده است و حکایت علوم او ز طریق تجلی است و تدلی نه از طریقه عقل است و بخت و نقل روایت دلیکه عرش و نظرگاه ذات پاک قدیمست چو ذات پاک قدیم است و بیکران و نهایت زهی ظهور و زهی جلو گاه مظهر جامع زهی سریر و زهی پادشاه ملک و ولایت بود ز اسم و ز رسم و صفات نعت مجرد برون ز عالم مدحست و دم شکر و شکایت ز بسکه مغربی با دوست گشته است مصاحب صفات دوست در او کرده است جمله سرایت شمس مغربی