سیف فرغانی
قصاید و قطعات
شمارهٔ ۴۶: ای قوم درین عزا بگریید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای قوم درین عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دل مرده خنده تا چند امروز درین عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خون جگر سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل باشک چون در بر گوهر مرتضا بگریید با نعمت عافیت بصد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دل خسته ماتم حسینید ای خسته دلان هلا بگریید در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید یا بگریید تا روح که متصل بجسم است از تن نشود جدا بگریید در گریه سخن نکو نیاید من می گویم شما بگریید بر دنیی کم بقا بخندید بر عالم پرعنا بگریید بسیار درو نمی توان بود بر اندکی بقا بگریید بر جور و جفای آن جماعت یکدم ز سر صفا بگریید اشک از پی چیست تا بریزید چشم از پی چیست تا بگریید در گریه بصد زبان بنالید در پرده بصد نوا بگریید تا شسته شود کدورت از دل یکدم ز سر صفا بگریید نسیان گنه صواب نبود کردید بسی خطا بگریید وز بهر نزول غیث رحمت چون ابرگه دعا بگریید سیف فرغانی