سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۴: بکوش تا بنشینیم یک نفس با هم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بکوش تا بنشینیم یک نفس با هم تو ورهی تو،شیرینی و مگس باهم توآفتابی وما با تو چون شب وصبحیم که نیست صحبت ما غیر یک نفس با هم برآرد آتش غیرت زبانه چون بینم تو ورقیب ترا همچو آب وخس با هم تو مرغ زیرکی واین قدر نمی دانی که کبک وزاغ نزیبد بیک قفس با هم نه من اسیر هوای توم که خلق جهان شریک همدگرند اندرین هوس باهم اگرتو عاشقی ای دل بگو بترک مراد مراد وعشق بیک جاندید کس باهم بوصل ما بهم ار شوق را فتور بود بهجر راضیم این رشته گومرس باهم بآرزوی مجرد بساز در ره عشق که هر دو نیست مهیاودست رس باهم وجود خویش و وصال تو می خوهم لکن میسرم نشود این دو ملتمس باهم چگونه جمع شود عشق یار وهستی ما کجا بخانه برد دزد را عسس باهم جدا شواز خود درعشق سیف فرغانی که جمع می نشودطیب و نجس باهم سیف فرغانی