سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۶۰: می سزد گر جان دهم چون دلستانی یافتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می سزد گر جان دهم چون دلستانی یافتم بگذرم از خارها چون گلستانی یافتم خنده همچون گل زنم چون نوبهارم دست داد ناله چون بلبل کنم چون بوستانی یافتم بی زبانم بعد ازین چون دوست را بشناختم بی نشانم بعد ازین کز وی نشانی یافتم گرد کوی این تمنا بس که گردیدم بسر بخت در بگشاد و ناگه آستانی یافتم کوه محنت کند جانم سالها فرهاد وار لاجرم شیرین تر از جان دلستانی یافتم از فقیرانی درین ره بارکش همچون شتر ترک بار و خر گرفته کاروانی یافتم ای دل ای دل غم مخور چون من ز ترک جان خود بهر ره زاد و برای خانه نانی یافتم از علف زار جهان چون گوسپندم دور شد گرگ را اندر رمه همچون شبانی یافتم من که بر معراج آن ره منبر افلاک را همچو نازل پایه یی بر نردبانی یافتم اندرین دنیای دون درویش صاحب ذوق را راست همچون گوهری در خاکدانی یافتم آفتاب عشق جان سیف فرغانی بدید گفت هنگام طلوعست، آسمانی یافتم! سیف فرغانی