سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸: گر خوش کنم دهان زلب دلستان خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر خوش کنم دهان زلب دلستان خویش هرگز ز تن برون ننهم پای جان خویش سلطان فقیر من شود ار تربیت کند من بنده را بلقمه نانی زخوان خویش دل صید دوست گشت چو بر مرغ روح (زد) یک تیر غمزه ز ابروی همچون کمان خویش بر جان چو سایه یی نرسد از همای عشق رو پیش سگ فگن تن چون استخوان خویش از کوی او بدر نروم گرچه بنده را چون سگ بسنگ دور کند زآستان خویش هر زرد روی عشق که در دستم اوفتد در پاش مالم این رخ چون زعفران خویش بر خاک پای دوست کسی کو نهاد لب او مرده زنده کرد بآب روان خویش کس بر بساط عشق مر آن شاه را نبرد او با کسی بماند که در باخت آن خویش از بهر دوست دایره یی کن زجان ودل پس دوست را چو نقطه ببین در میان خویش هرکو خورد زمشرب عشقش مدام آب بحری شود محیط ونبیند کران خویش دلها بسوخت عشق وبجز دل نداشت جای جز عشق کس خراب نخواهد مکان خویش در پیش جیش همت عاشق نایستاد سلطان ماه با سپه اختران خویش قطب فلک بمذهب عشاق مرده است ای نعش بر جنازه فگن دختران خویش گر زین غزل سماع کند زهره، مشتری در پای چنگ او فگند طیلسان خویش تا سیف ذکر دوست بگوید بکام خود بنهاد دوست در دهن او زبان خویش سیف فرغانی