سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۰۴: قند خجل می شود از لب چون شکرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قند خجل می شود از لب چون شکرش قوت دل می دهد بوسه جان پرورش زهر غمش می خورم بوک بشیرین لبان کام دلم خوش کند پسته پر شکرش لذت قند ونبات چاشنیی از لبش چشمه آب حیات رشحه لعل ترش از دهنش قند ریخت لعل شکر بار او در قدمش مشک بیخت زلف پریشان سرش دل شده را قوت جان از لب لعل ویست هرکه بهشتی بود آب دهد کوثرش پرده زرخ برگرفت دوش شبم روز کرد معنی خورشید داشت صورت مه پیکرش از کله واز قبا هست برون یار ما یار شما خرگهیست خیمه بود چادرش در بر او دیگری می خورد آب حیات ما چو گدایان کوی نان طلبیم از درش دعوی عشق تو کرد سیف وبتو جان داد گرچه نگوید دروغ هیچ مکن باورش سیف فرغانی