سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۳: کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد که ماه حسن ز رخسارت آسمان دارد لبت ببوسه مرا وعده داد لیکن گفت شکر ز قاعده بیرون خوری زیان دارد ببوی گل همه ساله چو بلبلم در باغ که گل برنگ ز رخسار تو نشان دارد چو گل ز پرده برون آمد و وصال رسید ز بیم هجر که در پی بود فغان دارد دلم بصبر همی خواهد ار چه نتواند که سر عشق ترا همچو جان نهان دارد که در هوای تو این عاشق زلیخا مهر برای کید چو یوسف برادران دارد اگر چه در پیت آنکس نراند اسب هوس کز اختیار بدست اندرون عنان دارد ولی کسی که ازو سر برآرد آن همت که محنت تو کشد دولتش بر آن دارد بمنع دور نگردد چو سیف فرغانی هر آن گدا که ازین در امید نان دارد سیف فرغانی