خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۶۲: صبح وصل از افق مهر بر آید روزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح وصل از افق مهر بر آید روزی وین شب تیرهٔ هجران بسر آید روزی دود آهی که بر آید ز دل سوختگان گرد آئینهٔ روی تو در آید روزی هر که او چون من دیوانه ز غم کوه گرفت سیلش از خون جگر بر کمر آید روزی وانکه او سینه نسازد سپر ناوک عشق تیر مژگان تواش بر جگر آید روزی می رسانم بفلک ناله و می ترسم از آن که دعای سحرم کارگر آید روزی عاقبت هر که کند در رخ و چشم تو نگاه هیچ شک نیست که بیخواب و خور آید روزی هست امیدم که ز یاری که نپرسد خبرم خبری سوی من بیخبر آید روزی بفکنم پیش رخش جان و جهان را ز نظر گرم آن جان جهان در نظر آید روزی همچو خواجو برو ای بلبل و با خار بساز که گل باغ امیدت ببر آید روزی خواجوی کرمانی