خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۳۵: در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی بنشین که آشوب از جهان برخاست چون برخاستی چون عدل سلطان جهان کیخسرو خسرو نشان عالم بروی دلستان چون گلستان آراستی ای ساعد سیمین تو خون دل ما ریخته گر دعوی قتلم کنی داری گوا در آستی بر چینیان آشفته هندوی تو از شوریدگی در جادوان پیوسته ابروی تو از ناراستی روی چو مه آراستی زلف سیه پیراستی وین شخص زار زرد را از مهر چون برکاستی در تاب می شد جان مه چون چهره می افروختی تاریک می شد چشم شب چون طره می پیراستی خواجو گر از مهر رخت آتش پرستی پیشه کرد چون پرده بگشودی ز رخ عذر گناهش خواستی خواجوی کرمانی