خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۱۷: برآمد ماهم از میدان سواره
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برآمد ماهم از میدان سواره ز عنبر طوق و از زر کرده یاره گرفته از میان ماکناری ولی ما غرقهٔ خون بر کناره شود در گردن جانم سلاسل خیال زلف او شبهای تاره برویم گر بخندد چرخ گوید مگر در روز می بینیم ستاره چو در خاکم نهند از گوشهٔ چشم کنم در گوشهٔ چشمش نظاره تعالی الله چنان زیبا نگاری برش چون سیم و دل چون سنگ خاره چو در طرف کمر بند تو بینم ز چشم من بیفتد لعل پاره وضو سازم به آب چشم و هر دم کنم برخاک کویت استخاره اگر عشقت بریزد خون خواجو بجز بیچارگی با او چه چاره خواجوی کرمانی