خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۷۷۸: خوشا کشته برطرف میدان او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا کشته برطرف میدان او بخون غرقه در پای یکران او خدنگی که گردد ز شستش رها کنم دیده را جای پیکان او بشمشیر کشتن چه حاجت که صید حریصست بر تیر باران او برآنم چو شرطست درکیش ما که قربان شوم پیش قربان او مرا در جهان خود دلی بود و بس کنون خون شد از درد هجران او ره کعبهٔ وصل نتوان برید که حدی ندارد بیابان او گرت جوشن از زهد و تقوی بود ز جان بگذرد تیر مژگان او به دوران او توبهٔ اهل عشق ثباتی ندارد چو پیمان او ز مستان او هوشمندی مجوی که مستند از چشم مستان او مگر او کنون دست گیرد مرا که از دست رفتم ز دستان او گرم چون قلم تیغ بر سر زند نپیچم سر از خط فرمان او شهیدست و غازی بفتوی عشق چو شد کشته خواجو بمیدان او چه حاجت که پیدا بگوید که اشک گواهست بر درد پنهان او خواجوی کرمانی