خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۷۲۵: به من رسید نوید وصال دلداران
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به من رسید نوید وصال دلداران چو کشته را دم عیسی و کشته را باران چه نکهتست مگر بر گذار باد بهار گشوده اند سر طبله های عطاران به حق صحبت و یاری که چون شوم در خاک بود هنوز مرا میل صحبت یاران چو رفت آب رخم در سر وفاداری بهل که خاک شوم در ره وفاداران ترا که بر سر سنجاب خفته ئی چه خبر که شب چگونه بروز آورند بیداران ز نرگس تو طبیبان اگر شوند آگاه هزار بار بمیرند پیش بیماران چنین که بادهٔ دوشین مرا ز خویش ببرد مگر بدوش برندم ز کوی خماران کسیکه مست بمیرد بقول مفتی عشق برو درست نباشد نماز هشیاران چگونه خواب برد ساکنان هودج را ز غلغل جرس و نالهٔ گرفتاران مجال نیست که در شب کسی برآرد سر ز بسکه دست برآورده اند عیاران دل ار چه روی سپردی بطره اش خواجو کسی چگونه دهد نقد خود بطراران خواجوی کرمانی