خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۷۱: خرم آنروز که از خطهٔ کرمان بروم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خرم آنروز که از خطهٔ کرمان بروم دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم با چنین درد ندانم که چه درمان سازم مگر این کز پی آن مایهٔ درمان بروم منکه در مصر چو یعقوب عزیزم دارند چه نشینم ز پی یوسف کنعان بروم بعد از این قافله در راه بکشتی گذرد چو من دلشده با دیدهٔ گریان بروم گر چه از ظلمت هجران نبرم جان بکنار چون سکندر ز پی چشمهٔ حیوان بروم تا نگویند که چون سوسن ازو آزادم همچو باد از پی آن سرو خرامان بروم چون سرم رفت و بسامان نرسیدم بی دوست شاید اندر عقبش بی سر و سامان بروم اگرش دور مخالف به عراق اندازد من به پهلو ز پیش تا به سپاهان بروم همچوخواجو گرم از گنج نصیبی ندهند رخت بر بندم و زین منزل ویران بروم خواجوی کرمانی