خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۳۴: تخفیف کن از دور من این باده که مستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تخفیف کن از دور من این باده که مستم وزغایت مستی خبرم نیست که هستم بر بوی سر زلف تو چون عود برآتش می سوزم و می سازم و با دست بدستم در حال که من دانهٔ خال تو بدیدم در دام تو افتادم و از جمله برستم دیشب دل دیوانهٔ بگسسته عنانرا زنجیر کشان بردم و در زلف تو بستم با چشم تو گفتم که مکن عربده جوئی گفت از نظرم دور شو این لحظه که مستم زان روز که رخسار چو خورشید تو دیدم چون سنبل هندوی تو خورشید پرستم آهنگ سفر کردی و برخاست قیامت آن لحظه که بی قامت خوبت بنشستم شاید که ز من خلق جهان دست بشویند گر در غمت از هر دو جهان دست نشستم هر چند شکستی دل خواجو بدرستی کان عهد که با زلف تو بستم نشکستم خواجوی کرمانی