خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۲۳: گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر نگویم دوستی از دوستانت بوده ام سالها آخر نه مرغ بوستانت بوده ام گر چه فارغ بوده ام چون نسر طایر ز آشیان تا نپنداری که دور از آشیانت بوده ام هر کجا محمل بعزم ره برون آورده ئی چون جرس دستانسرای کاروانت بوده ام گر تو پاس خاطرم داری و گرنه حاکمی زان تصور کن که هر شب پاسبانت بوده ام گر چه از رویت چو گیسو برکنار افتاده ام چون کمر پیوسته در بند میانت بوده ام کشتهٔ تیغ جهان افروز مهرت گشته ام تشنهٔ آب جگر تاب سنانت بوده ام از گذار من چرا بر خاطرت باشد غبار کز هواداری غبار آستانت بوده ام گر شکر خائی کنم بر یاد لعلت دور نیست زانکه عمری طوطی شکر ستانت بوده ام همچو خواجو ای ، بسا شبها که از شوریدگی دسته بند سنبل عنبرفشانت بوده ام خواجوی کرمانی