خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۰۹: بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور شراب کوثر و مجلس بهشت و ساقی حور کمینه خادمهٔ بزمگاه ماست نشاط کهینه خادم خلوتسرای ماست سرور معطرست دماغ معاشران ز بخار معنبرست مشام صبوحیان ز بخور ببند خادم ایوان در سراچه که ما بدوست مشتغلیم و ز غیر دوست نفور ز نور عشق برافروز شمع منظر دل به حکم آنکه مه از مهر می پذیرد نور دلی که همدم مرغان لن ترانی نیست کجا بگوش وی آید صفیر طایر طور مرا ز میکده پرهیز کردن اولیتر که گفته اند بپرهیز به شود رنجور ولی چنین که منم بیخود از شراب الست بهوش باز نیایم مگر بروز نشور ز شکر تو مرا صبر به که شیرینی طبیب منع کند از طبیعت محرور ولی ز لعل تو صبرم خلاف امکانست که می پرست نباشد ز جام باده صبور فروغ چهره ات از تاب طره پنداری که آفتاب شود طالع از شب دیجور چه دور باشد ارت ذره ئی نباشد مهر که ماه چارده دایم ز مهر باشد دور به روی همنفسی خوش بود نظر ور نی ز ناظری چه تمتع که نبودش منظور ز جام عشق تو خواجو چنین که مست افتاد بروز حشر سر از خاک برکند مخمور خواجوی کرمانی