خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۰۱: ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر ور دل از جان بر نمی گیری ز جانان درگذر در حقیقت کفر و ایمان جز حجاب راه نیست عاشقی را پیشه کن وز کفر و ایمان درگذر با سرشک ما حدیث لؤلؤ لالا مگوی چشم گوهر بار من بین و ز عمان درگذر گر صفای مروه خواهی خاک یثرب سرمه ساز ور هوای کعبه داری از بیابان درگذر حکم و حکمت هر دو با هم کی مسلم گرددت حکمت یونان طلب وز حکم یونان درگذر تا ترا دیو و پری سر بر خط فرمان نهند همچو باد از خاتم و تخت سلیمان درگذر غرقه شو در نیستی گر عمر نوحت آرزوست غوطه خور در موج خوناب و ز طوفان درگذر تا مسخر گرددت ملک سکندر خضروار از سیاهی رخ متاب و زاب حیوان درگذر بگذر از بخت جوان و دامن پیران بگیر دست بر زال زر افشان و ز دستان درگذر گر چو ذره وصل خورشید در فشانت هواست محو شو در مهر و از گردون گردان درگذر زخم را مرهم شمار وطالب دارو مباش درد را از دست بگذار و ز درمان درگذر تا ببینی آبروی یوسف کنعان ما رو علم بر مصر زن وز چاه کنعان درگذر عارض گلرنگ او بین وز شقایق دم مزن سنبل سیراب او گیر و ز ریحان درگذر گر بمعنی ملک درویشی مسخر کرده ئی از ره صورت برون آی و ز سلطان درگذر تا بکی خواجو توان بودن بکرمان پای بند سر برآور همچو ایوب و ز کرمان درگذر خواجوی کرمانی