خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۵۲: عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید در دیدهٔ صاحب نظران حسن نماید حسنست که چون مست به بازار برآید در پرده ئی هر زمزمهٔ عشق سراید گر عشق نباشد کمر حسن که بندد ور حسن نباشد دل عشق از چه گشاید گر صورت جانان نبود دل که ستاند ور واسطهٔ جان نبود تن به چه پاید خورشید که در پردهٔ انوار نهانست گر رخ ننماید دل ذره که رباید بی مهر دل سوخته را نور نباشد روشن شود آن خانه که شمعیش درآید گر ابر نگرید دل بستان ز چه خندد ور می نبود زنگ غم از دل چه زداید خواجو اگر از عشق بسوزند چو شمعت خوش باش که از سوز دلت جان بفزاید خواهی که در آئینه رخت خوب نماید آئینه مصفا و رخ آراسته باید خواجوی کرمانی