خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۳۶: بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود خیالت از سر پر شور من بدر نشود اگر بدیده موری فرو روم صد بار معینست که آن مور را خبر نشود چو چرخم از سر کویت درین دیار افکند گمان مبر که خروشم به چرخ بر نشود ز بسکه سنگ زنم بی رخ تو بر سینه دل شکسته من چون شکسته تر نشود ملامتم مکن ای پارسا که از رخ خوب کسی نظر نکند کز پی نظر نشود ز عشق سیمبران هر که رنگ رخساره بسان زر نکند کار او چو زر نشود کسی که در قلم آرد حدیث شکر دوست عجب گرش ز حلاوت قلم شکر نشود چنین که غرقهٔ بحر خرد شدی خواجو چگونه ز آب سخن دفتر تو تر نشود خواجوی کرمانی