خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۲۹: راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود در میان باغ کاران یا کنار زنده رود باده در ساغر فکن ساقی که من رفتم بباد رود را بر ساز کن مطرب که دل دادم برود جام لعل و جامهٔ نیلی سیه روئی بود خیز و خم بنمای تا خمری کنم دلق کبود گر تو ناوک می زنی دور افکنم درع و سپر ور تو خنجر می کشی یکسو نهم خفتان و خود شاهد بربط زن از عشاق می سازد نوا بلبل خوش نغمه از نوروز می گوید سرود در چنین موسم که گل فرش طرب گسترده است جامهٔ جان مرا گوئی ز غم شد تار و پود آن شه خوبان زبردست و گدایان زیردست او چو کیخسرو بلند افتاده و پیران فرود می برد جانم برمحراب ابرویش نماز می فرستد چشم من بر خاک درگاهش درود چون میان دجله خواجو را کجا بودی کنار کز کنار او دمی خالی نیفتادی ز رود خواجوی کرمانی