خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۴۲۷: شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود عقیقش از لطافت در قدح چون عکس می افکند می اندر جام یاقوتی تو گوئی لعل کانی بود جهان چونروز روشن بود بر چشمم شب تاری تو گوئی شمع رخسارش چراغ آسمانی بود ز آه و اشک میگونم شبی تا روز در مجلس سماع ارغنونی و شراب ارغوانی بود چو خضرم هر زمان می شد حیات جاودان حاصل که می در ظلمت شب عین آب زندگانی بود خیال قد سرو آساش چون در چشم من بنشست مرا بر جویبار دیده سرو بوستانی بود میانش را نشان هستی اندر نیستی جستم چودیدم در کنار آنرا نشان از بی نشانی بود چنان کاندر پریشانی سرافرازی کند زلفش توانائی چشم ساحرش در ناتوانی بود چوچشم خواجوی دلخسته گاه گوهر افشانی همه شب کار لعل آبدارش درفشانی بود خواجوی کرمانی