خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۹۲: سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند چون شدم کشته ز تیغم به چه می ترسانند روی بنمای که جمعی که پریشان تواند چون سر زلف پریشان تو سرگردانند دل دیوانه ام از بند کجا گیرد پند کان دو زلف سیهش سلسله می جنبانند من مگر دیوم اگر زانکه برنجم ز رقیب که رقیبان تو دانم که پری دارانند عاقبت از شکرت شور بر آرم روزی گر چه از قند تو همچون مگسم می رانند چون تو ای فتنهٔ نوخاسته برخاسته ئی شمع را شاید اگر پیش رخت بنشانند حال آن نرگس مست از من مخمور بپرس زانکه در چشم تو سریست که مستان دانند خاک روبان درت دم بدم از چشمهٔ چشم آب برخاک سر کوی تو می افشانند جان فروشان ره عشق تو قومی عجبند که بصورت همه جسمند و بمعنی جانند عندلیبان گلستان ضمیرت خواجو گاه شکر شکنی طوطی خوش الحانند خواجوی کرمانی