خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۸۴: هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند یا جفا بر من دلخستهٔ شیدا نکند هر که سودای سر زلف تو دارد در سر این خیالست که سر در سر سودا نکند چشم شوخت چه عجب گر دل مردم بربود ترک سرمست محالست که یغما نکند وامق آن نیست که گر تیغ نهندش بر سر سر بگرداند و جان در سر عذرا نکند ماه کنعائی ما گو ز پس پرده درآی تا دگر مدعی انکار زلیخا نکند عاقبت دود دلش فاش کند از روزن هر که از آتش دل سوزد و پیدا نکند مرد صاحب نظر آنست که تا جان بودش نتواند که نظر در رخ زیبا نکند آن سهی سرو روان از سر پا ننشیند تا من دلشده را بی سر و بی پا نکند مکن اندیشهٔ فردا و قدح نوش امروز کانکه عاقل بود اندیشهٔ فردا نکند در بهاران که عروسان چمن جلوه کنند کیست کورا هوس عیش و تماشا نکند دل کجا برکند از آن لب میگون خواجو زانکه مخمور بترک می حمرا نکند خواجوی کرمانی