خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۶۳: عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند سلطان ننهد بنده محنت زده را بند ای یار عزیز انده دوری تو چه دانی من دانم و یعقوب فراق رخ فرزند از دیدهٔ رود آور اگر سیل برانم چون دجلهٔ بغداد شود دامن الوند عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی جهلست خردمندی و دیوانه خردمند تا جان بود از مهر رخش برنکنم دل گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند آن فتنه کدامست که بنیاد جهانی چون پرده ز رخسار برافکند برافکند برمن مفشان دست تعنت که بشمشیر از لعل تو دل برنکنم چون مگس از قند در دیدهٔ من حسرت رخسار تو تا کی در سینهٔ من آتش هجران تو تا چند ناچار چو شد بندهٔ فرمان تو خواجو چون گردن طاعت ننهد پیش خداوند خواجوی کرمانی