خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۳۸: بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد از پی دل بشد و سوخته پر باز آمد گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود رفت و صد باره از آن سوخته تر باز آمد هر که بیند من بی برگ و نوا را گوید یا رب این خسته جگر کی ز سفر باز آمد سرتسلیم چو بر خط عبودیت داشت چون قلم رفت بهر سوی و به سر باز آمد عجب آن نیست که شد با لب خشک از بردوست عجب اینست که با دیدهٔ تر باز آمد هر که را بیخبر افتاد ز پیمانهٔ عشق تو مپندار که دیگر به خبر باز آمد ای گل از پرده برون آی که مرغ سحری همره قافلهٔ باد سحر باز آمد عیب خسرو مکن ای مدعی و تلخ مگوی گر ز شور لب شیرین ز شکر باز آمد آنکه مرغ دلش از حسرت گل پر می زد همچو بلبل ز چمن رفت و دگر باز آمد گر به تیغش بزنی باز نیاید ز نظر هر که چون مردمک دیده نظر باز آمد خیز خواجو که چواشک از سر زر در گذریم تا نگویند که شد وز پی زر باز آمد خواجوی کرمانی