خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۲۸: یارش نتوان گفت که از یار بنالد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارش نتوان گفت که از یار بنالد واندل نبود کز غم دلدار بنالد گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی کان یار نباشد که ز اغیار بنالد هر سوخته دلرا که زند لاف انا الحق نبود سر یار ار ز سر دار بنالد در وصل حرم کی رسد آنکو ز حرامی در بادیه و وادی خونخوار بنالد عیبی نبود گر ز جفای تو بنالم بیمار هر آئینه ز تیمار بنالد بر گریهٔ من ساغر می گرم بگرید وز زاری من چنگ سحر زار بنالد دل در سر زلفت بفغان آمد و رنجور دوری نبود گر بشب تار بنالد خواجو چو درین کار نداری سر انکار آنرا مکن اقرار کز انکار بنالد خواجوی کرمانی