خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۳۲۶: گر دلم روز وداع از پی محمل میشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر دلم روز وداع از پی محمل می شد تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد هیچ منزل نشود قافله از آب جدا زانکه پیش از همه سیلاب بمنزل می شد گفتم از محمل آن جان جهان برگردم پایم از خون دل سوخته در گل می شد راستی هر که در آن سرو خرامان می دید همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل می شد ساربان خیمه برون می زد و اینم عجبست که قیامت نشد آنروز که محمل می شد قاتلم می شد و چون خون ز جراحت می رفت جان من نعره زنان از پی قاتل می شد همچو بید از غم هجران دل من می لرزید کان سهی سرو خرامان متمایل می شد پند عاقل نکند سود که در بند فراق دل دیوانه ندیدیم که عاقل می شد بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو هیچ سالک نشنیدیم که واصل می شد خواجوی کرمانی