خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۳۲: برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ بجز صراحی و مطرب مخوا همدم هیچ بیا و بادهٔ نوشین روان بنوش که هست بجنب جام می لعل ملکت جم هیچ مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست که پیش همت او هست ملک عالم هیچ غمست حاصلم از عشق و من بدین شادم که گر چه هست غمم نیست از غمم غم هیچ دلم ز عشق تو شد قطره ئی و آنهم خون تنم ز مهر تو شد ذره ای و آنهم هیچ غمم بخاک فرو برد و هست غمخور باد دلم بکام فرو رفت و نیست همدم هیچ تنم چوموی پر از تاب و رنج و دوری خم ولی میان تو یک موی اندر و خم هیچ از آن دوای دل خسته در جهان تنگست که نیستش به جز از پستهٔ تو مرهم هیچ دم از جهان چه زنی همدمی طلب خواجو بحکم آنکه جهان یکدمست و آندم هیچ خواجوی کرمانی