خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۲۶: دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت مخمور بادهٔ طرب انگیز شوق را جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم از من رمید و توسن بختم رماند و رفت چون صید او شدم من مجروح خسته را در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت جانم چو رو به خیمه روحانیان نهاد تن را در این حظیره سفلی بماند و رفت خون جگر چون در دل من جای تنگ یافت گلگون ز راه دیده ز صحرا براند رفت گل در حجاب بود که مرغ سحرگهی آمد بباغ و آنهمه فریاد خواند و رفت چون بنده را سعادت قربت نداد دست بوسید آستانه و خدمت رساند و رفت برخاک آستان تو خواجو ز درد عشق دامن برین سراچه خاکی فشاند و رفت خواجوی کرمانی