خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۹۳: هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست کار هیچ آزاده ئی زین آسیا برگرد نیست در جهان مردی نمی بینم که از دردی جداست یک طربناکست برگردون و آنهم مرد نیست گر نه بوی دوستان آرد نسیم بوستان باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند چون دم مهر از دل گرمست از آنرو سرد نیست درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک دردمندان محبت را دوا جز درد نیست بی فروغ طلعتش گو مه ز مشرق بر میا کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست کز من خاکی کنون برهیچ خاطر گرد نیست کی گمان بردم که هر چند از جهان خون می خورم در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست خواجوی کرمانی