خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۸۷: نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست تو کجا صید من سوخته خرمن باشی که شنیدست عقابی که شکار مگسیست نه من دلشده دارم هوس رویت و بس هر کرا هست سری در سر او هم هوسیست از دل ما نشود یاد تو خالی نفسی حاصل از عمر گرانمایهٔ ما خود نفسیست تو نه آنی که شوی یک نفس از چشمم دور کانکه او هر نفسی بر سر آبیست خسیست دمبدم محترز از سیل سرشکم می باش زانکه هر قطره ئی از چشمهٔ چشمم ارسیست چون گرفتار توام دام دگر حاجت نیست چه روی در پی مرغی که اسیر قفسیست بت محمول مرا خواب ندانم چون برد زانکه در هر طرفش ناله و بانگ جرسیست کمترین بنده درگاه تو گفتم خواجوست گفت گو بگذر از این در که مرا بنده یکیست خواجوی کرمانی