خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۶: گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست ور سر کشد تنعم من در جفای اوست گر می برد ببندگی و می کشد ببند آنست رای اهل مودت که رای اوست هر چند دورم از رخ او همچو چشم بد پیوسته حرز بازوی جانم دعای اوست هیچم بدست نیست که در پایش افکنم الا سری که پیشکش خاک پای اوست گر مدعای کشتهٔ شاهد شهادتست دعوی چه حاجتست که شاهد گوای اوست از هر چه بر صحایف عالم مصورست حیرت در آن شمایل حیرت فزای اوست تا دیده دیده است رخ دلربای او دل در بلای دیده و جان در بلای اوست در هر زبان که می شنوم گفتگوی ماست در هر طرف که می شنوم ماجرای اوست خواجو کسی که مالک ملک قناعتست شاه جهان بعالم معنی گدای اوست خواجوی کرمانی