خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۶۴: آن جوهر جانست که در گوهر کانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن جوهر جانست که در گوهر کانست یا می که درو خاصیت جوهر جانست یاقوت روان در لب یاقوتی جامست یا چشم قدح چشمهٔ یاقوت روانست زین پس من و میخانه که در مذهب عشاق خاک در خمخانه به از خانهٔ خانست در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی لعلی که ازو خون جگر در دل کانست یک شربت از آن لعل مفرح بمن آور کز فرط حرارت دل من در خفقانست ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست هر کش غم آن نادره دور زمان کشت او را چه غم از حادثهٔ دور زمانست در روی تو بیرون ز نکوئی صفتی نیست کانست که دلها همه سرگشتهٔ آنست خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست خواجوی کرمانی