خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۵: بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست ز رشک طلعت او شمع انجمن بنشست فشاند سنبل و چون گل زغنچه رخ بنمود کشید قامت و چون سرو در چمن بنشست ز برگ لالهٔ سیراب و شاخ شمشادش بریخت آب گل و باد نارون بنشست نشست و مشعله از جان بیدلان برخاست برفت و مشعلهٔ عمر مرد و زن بنشست بگوی کان مگس عنبرین ببوی نبات چرا برآن لب لعل شکرشکن بنشست چه خیزدار بنشینی که تا تو خاسته ئی کسی ندید که یکدم خروش من بنشست مگر بروی تو بینم جهان کنون که مرا چراغ این دل تاریک ممتحن بنشست خبر برید بخسرو که در ره شیرین غبار هستی فرهاد کوهکن بنشست ز خانه هیچ نخیزد سفر گزین خواجو که شمع دل بنشاند آنکه در وطن بنشست خواجوی کرمانی