خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۷: چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو در گره فکنی آن کمند پر چین را چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را بانتظار خیال تو هر شبی تا روز گشوده ام در مقصورهٔ جهان بین را کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات مگس چگونه تواند گرفت شاهین را چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را غنیمتی شمرید ای برادران عزیز ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را به شعله ئی دم آتشفشان بر افروزم چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را بحال زار جگر خستگان بازاری چه التفات بود حضرت سلاطین را روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه ز خیل خانه براند گدای مسکین را مرا بتیغ چه حاجت که جان برافشانم گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد بپای دوست در افکند جان شیرین را خواجوی کرمانی