خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۴: مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را جام صبوحی نوش کن قول مغنی گوش کن درکش می و خاموش کن فرهنگ بی فرهنگ را عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده الا ببزم عاشقان خوبان شوق شنگ را ساقی می چون زنگ ده کائینهٔ جان منست باشد که بزداید دلم ز آئینه جان زنگ را پر کن قدح تا رنگ زرق از خود فرو شویم به می کز زهد ودلق نیلگون رنگی ندیدم رنگ را آهنگ آن دارد دلم کز پرده بیرون اوفتد مطرب گر این ره میزند گو پست گیر آهنگ را فرهاد شورانگیز اگر در پای سنگی جان بداد گفتار شیرین بی سخن در حالت آرد سنگ را آهوی چشمت با من ار در عین روبه بازی است سر پنجهٔ شیر ژیان طاقت نباشد رنگ را خواجو چو نام عاشقان ننگست پیش اهل دل گر نیک نامی بایدت در باز نام و ننگ را ***** خواجو چو این ایام را دیگر نخواهی یافتن باری بهر نوعی چرا ضایع کنی ایام را گر کامرانی بایدت کام از لب ساغر طلب ور جان رسانیدی بلب از دل طلب کن کام را خواجوی کرمانی