خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۱: آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست در گوش من مجال نماندست پند را چون از کمند عشق امید خلاص نیست رغبت بود بکشته شدن پای بند را آنرا که زور پنجهٔ زور آوری نماند شرطست کاحتمال کند زورمند را گر پند میدهندم و گر بند مینهند ما دست داده ایم بهر حال بند را نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید راحت رسد ز بند تو سر در کمند را برکشته زندگی دگر از سر شود پدید گر بر قتیل عشق برانی سمند را هر چند کز تو ضربت خنجر گزند نیست عاشق باختیار پذیرد گزند را خواجو چو نیست زانکه ستم می کند شکیب هم چاره احتمال بود مستمند را خواجوی کرمانی