حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸۰: بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی منم و دردِ دل و کنج غم و تنهایی اگرم هیچ حیاتی و بقایی باقی ست آخرالامر مگر مرحمتی فرمایی از درم باز درآیی و به بر درگیری کله از سر بنهی بندِ قبا بگشایی گرچه شایسته ی وصلِ تو نباشد چو منی تو اگر بر چو منی رحم کنی می شایی دل و دین از منِ بی چاره به غارت بردی شکرها گویم اگر بیش برین نفزایی تو خود از بردنِ دل باز نمی پردازی چه کنم می رسدت دل بری و رعنایی روی در رویِ رقیبانی و یاران محروم آه ازین غصّه که یک باره شدم شیدایی مردمانم ز ملامت متواری کردند چون کنم زور کنم با صنم یغمایی گو میارای به مشّاطه ی قدرت رخِ خوب تا نباید شدنم شیفته و سودایی صورتِ آدمیان را به نکویی حدّی ست آدمی زاده که دیده ست بدین زیبایی گرچه در قاعده ی لذت دنیا طالب بی نصیب است به پیرانه سر از برنایی چون مرا عشق چنین واقعه ای پیش آورد با قضا پنجه کنم جهل بود دانایی گو جهان زیر و زبر شو من و عشقِ تو که هست دوستی ممتنع از هر دری و هر جایی در به رویِ همه خوبان جهان بربستم بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی سرِ هم خانگی ام نیست نزاری با تو منم و دردِ دل و کنج غم و تنهایی حکیم نزاری قهستانی