حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷۷: ما از غم تو شدیم سودایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما از غم تو شدیم سودایی ای دوست چرا دمی نمی آیی بر ما گذری نمیکنی گه گه ور می گذری دمی نمی پایی تا تو نظری به ما و من کردی ماهیّت ما برون شد از مایی جایی که منیِّ عشق بنشیند برخیزد از آن منی همه مایی تا امر نشد ز ابتدا فایض بر عقل، نشد سَمَر به دانایی بیزار ز ما و من شدیم آخر یعنی ز منافقی و رعنایی شاید که به طعنه دشمنان گویند ای دوست به دوستان نمی شایی منظورِ تو یار با تو بنماید گر آینه ی وجود بزدایی ارواح جنود شد جنود ارواح تو بر سرِ کارِ خویشتن رایی خم خانه ی می به خانقه گیری گر خانه ی معرفت بیارایی پالونه بیار و می به راوق کن تا چند به دیده خون بپالایی پیرامنِ مصلحت نگردی بیش گر دامن معصیت نیالایی زنّارِ مغان اگر نمی بندم بی بهره ام از بتانِ یغمایی آن قصّه شنیده ام که بعد از حج بر بت صلیب شیخ صنعایی بر شیوه ی او نزاریا کردی پیرانه سر اقتدا به برنایی حکیم نزاری قهستانی