حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷۶: در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی خلقی از شمعِ جمالِ تو چو پروانه بسوخت تو خود از حسن نداری به کسی پروایی سالکان در طلبت بس که جهان گردیدند در جهان چون تو ندیدند جهان آرایی کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد لاف خوبی نزند با تو زمین پیمایی هر که را پرتو مهرِ تو جگر گرم کند دلِ بی طاقتش آرام نگیرد جایی عاجزم در صفتِ حسنِ تو و می دانم که نداری و نبوده ست ترا همتایی زنده از بویِ تو گشتم که ز مبدایِ وجود قالبِ خاکی من یافت از او احیایی باز چون درگذرم چون به سرم برگذری ناله برخیزد و فریاد ز هر اعضایی غافل است آن که شکایت ز نزاری کرده ست ورنه عاقل نکند سرزنشِ شیدایی من به طوفانِ ملامت متغیّر نشوم که به هر باد به هم بر نشود دریایی حکیم نزاری قهستانی