حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۲۳: گر ز دردِ دلِ من یک ورقی برخوانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر ز دردِ دلِ من یک ورقی برخوانی صورتِ حالِ من آن گه به حقیقت دانی تا به حسنِ رخِ یوسف صفتی مغروری می نداری خبر از سوزِ دلِ کنعانی هیچ مشفق به نصیحت ز تو خود می پرسد که چنان سوخته ای را به چه می رنجانی گر قدم در کشی از دوست به خود راه مده دستِ اغیار که گنجینه ی درویشانی عشق از آن جاست مرا با تو نه این جا افتاد هوس دل دگرست از نفسِ روحانی جان نمی دیدم و می جستم و می دانستم که نهان است چو دیدم تو به جان می مانی چه توان کرد اگر روی به ما ننمایی چه توان گفت که هم جانی و هم جانانی من به یک جو که غم من نخوری ارزانم تو به صد جان که فدای تو کنم ارزانی ماه رخ سار بپوشد چو تو بر بام آیی سرو بالا ننماید چو تو در بستانی قد شیرین تو و قامت سرو کشمیر لب شیرین تو و شکر خوزستانی خرد از روی تو انگشت نهد بر دیده عقل در کوی تو بر خاک نهد پیشانی یک شب از وصل تو انصاف خود ار بستانم جان به خشنودی دل می دهم ار بستانی هیچت افتد که مراین فتنه ی برخاسته را با نزاری بنشینی و دمی بنشانی حکیم نزاری قهستانی