حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۳۷: ای پیرِ سالخورده غمِ خود نمیخوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای پیرِ سال خورده غمِ خود نمی خوری رو خونِ رز مریز که بر خویش خون گری بت در کنار داری و زنّار در میان تا چون موحّدان نشوی از خودی بری در ابتدا نه هم ز قیاسِ من و تو خاست ترتیبِ بت پرستی و ترکیبِ بت گری بود و نبود و رای و قیاس تو چیست بُت زین جمله وا رهی اگر از خویش بگذری این جا تو کیستی و من ای یار جمله اوست پس چیست این که معترفم من تو منکری توفیق بر نصیبهی فطرت مقدّرست من بُردم آنِ خویش تو هم آنِ خود بری گر یک طرف ز گوشه برقع برافکند من ضامنم که بیش به خود باز بنگری کورست عقل در رهِ عشّاق نه دلیل خفّاش را رسد که کند دعویِ خوری خطّ ِ یگانگی ندهندت نزاریا تا لوحِ دل زحرف دویی پاک نستری چون خاکِ راه معتکفِ کوی دوست باش تا زیر پای نطعِ سماوات بسپری حکیم نزاری قهستانی