حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹۸: به بالینم فراز آمد میان خواب و بیداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به بالینم فراز آمد میان خواب و بیداری بتی ماهی نمی دانم سروشی بود پنداری چو بانگ صبح بشنیدم فرشته صورتی دیدم چو ماهی بر سر سروی چو شمعی در شب تاری فراز طاق جفت چشم خون ریز سیه کارش کشیده تا بن گوشش خطی پیوسته زنگاری ز جا برجستم و بی خویشتن در پایش افتادم شدم از دست و در پایش نهادم سر به صد یاری سرم برداشت از خاک ره و بنواخت بسیارم که ما هرگز عزیزان را نیندازیم در خواری پیاپی ریخت در حلقم شرابی چند مستانه کز آن داروی بیهوشی ندارم روی هشیاری به شب خورشید را دیدن ز دستش باده نوشیدن محال محض پنداری خیال فاسد انگاری به چشم ظاهری آنگه جمال غیب کی بینی توانی دید اگر خود را ز پیش خویش برداری به دست آوردمش از بس که می گفتم خداوندا نزاری تا به کی زارد بمگذارش بدین زاری حکیم نزاری قهستانی